خطبه حضرت زهراء (س)

اَلْحَمْدُ للّه‏ِِ عَلى ما اَنْعَمَ وَلَهُ الشُّكْرُ عَلى
خدا را بر نعمت‏هايش سپاس مى‏گويم، و بر توفيقاتش شكر
ما اَلْلهَمَ وَالثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ
مى‏كنم، و بر مواهبى كه ارزانى داشته، ثنا مى‏خوانم. بر نعمت‏هاى گسترده‏اى
ابْتَدَأها، وَسُبُوغِ[1] آلاءٍ[2] اَسْداها[3]، وَتَمامِ
كه از آغاز به ما داده و بر مواهب بى‏حسابى كه به ما احسان فرموده. و بر عطاياى
مِنَنٍ[4] والاها! جَمَّ[5] عَنِ الاِْحْصاءِ عَدَدُها،
پى در پى كه همواره ما را مشمول آن ساخته. نعمت‏هايى كه از شماره و احصا بيرون است.
وَنَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها، وَتَفاوَتَ عَنِ
و بخاطر گستردگى در بستر زمان هرگز قابل جبران نيست. و انتهاى آن
الاِْدْراكِ اَبَدُها، وَنَدَبَهُمْ[6] لاِسْتِزادَتِها
از ادراك انسان‏ها خارج است. بندگان را براى افزايش و استمرار اين مواهب
بِالشُّكْرِ لاِتِّصالِها وَاسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ
به شكر خويش فراخوانده. و خلايق را براى تكميل آن به ستايش خود دعوت
بِاِجْزالِها، وَثَنّى بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها.
نموده. و آنان را براى بدست آوردن همانند آنها تشويق فرموده.
وَاَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه‏ُ وَحْدَهُ لا شريكَ
و من شهادت مى‏دهم كه معبودى جز خداوند يكتا نيست. بى مثال است، و شريك و مانند
لَهُ، كَلِمَةٌ جَعَلَ الاِْخْلاصَ تَأْويلَها
ندارد. اين سخنى است كه روح آن اخلاص است،
وَضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَاَنارَ فِي
و قلوب مشتاقان با آن گره خورده، و آثار آن در
الْفِكَرِ مَعْقُولَها. اَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الاَْبْصارِ
افكار پرتوافكن شده. خدايى كه رؤيتش با چشم‏ها غير ممكن
رُؤْيَتُهُ، وَمِنَ الاَْلْسُنِ صِفَتُهُ، وَمِنَ الاَْوْهامِ
است، و بيان اوصافش با اين زبان، محال، و درك ذات مقدّسش براى عقل و انديشه‏ها
كَيْفِيَّتُهُ. اِبْتَدَعَ[7] الاَْشْياءَ لا مِنْ شَيْءٍ كانَ
ممتنع است. موجودات جهان هستى را ابداع فرمود، بى‏آن‏كه چيزى پيش از آن وجود
قَبْلَها، وَاَنْشَأَها بِلا احْتِذاءِ[8] اَمْثِلَةٍ امْتَثَلَها.
داشته باشد. و همه آنها را ايجاد كرد، بى‏آن‏كه الگو و مثالى قبل از آن موجود باشد.
كَوَّنَها بِقُدْرَتِه وَذَرَئَها[9] بِمَشِيَّتِهِ، مِنْ غَيْرِ
آنها را به قدرتش تكوين نمود، و به اراده‏اش خلق كرد، بى‏آن‏كه
حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تَكْوينِها، وَلا فائِدَةٍ لَهُ فِي
به آفرينش آنها نياز داشته باشد، يا فايده‏اى از صورت‏بندى آنها
تَصْويرِها اِلاّ تَثْبيتا لِحِكْمَتِهِ، وَتَنْبيها
عائد ذات پاكش شود. جز اين‏كه مى‏خواست حكمتش را از اين طريق آشكار سازد
عَلى طاعَتِهِ، وَاِظْهارا لِقُدْرَتِهِ، وَتَعَبُّدا
و مردم را به اطاعتش دعوت كند. قدرت بى‏پايان خود را از اين دريچه نشان دهد. خلايق را
لِبَرِيَّتِهِ وَاِعْزازا[10] لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ
به عبوديت خود رهنمون گردد. و دعوت پيامبرانش را از طريق هماهنگى تكوين و تشريع قوت
الثَّوابَ عَلى طاعَتِهِ وَوَضَعَ الْعِقابَ عَلى
بخشد. سپس براى اطاعتش پاداش‏ها مقرّر فرموده، و براى معصيتش
مَعْصِيَتِهِ، ذِيادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ
كيفرها. تا بندگان را بدين‏وسيله از خشم و انتقام و عذاب خويش رهايى بخشد،
وَحِياشَةً[11] لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ؛ وَاَشْهَدُ اَنَّ اَبِي
و به سوى باغ‏هاى بهشت و كانون رحمتش سوق دهد. و گواهى مى‏دهم كه پدرم
مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، اخْتارَهُ وَانْتَجَبَهُ
محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهبنده و فرستاده اوست؛ پيش از آن‏كه او را بفرستد،
قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَسَمّاه قَبْلَ اَنِ اجْتَبَلَهُ[12]،
برگزيد؛ و پيش از آن‏كه او را بيافريند،
وَاصْطَفاهُ قَبْلَ اَنِ ابْتَعَثَهُ[13]، اِذِ الْخَلائِقُ
براى اين مقام نامزد فرمود؛ و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود،
بِالْغَيْبِ مَكْنُونَةٌ[14]، وَبِسَتْرِ الاَْهاوِيلَ[15]
در آن روز كه بندگان در عالم غيب پنهان بودند، و در پشتِ پرده‏هاى هول‏انگيز نيستى
مَصُونَةٌ[16]، وَبِنِهايَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ. عِلْما
پوشيده و به آخرين سر حدّ عدم مقرون بودند. اين بخاطر آن
مِنَ اللّه‏ِ تَعالى بِمائِلِ [بِمَآلِ[17]] الْأُمُورِ،
صورت گرفت كه خداوند از آينده آگاه بود،
وَاِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ[18]، وَمَعْرِفَةً
و به حوادث جهان احاطه داشت،
بِمَواقِعِ الْمَقْدُورِ. ابْتَعَثَهُ اللّه‏ُ اِتْماما لاَِمْرِهِ
و مقدرات را به خوبى مى‏دانست. او را مبعوث كرد تا فرمانش را تكميل كند،
وَعَزِيمَةً عَلى اِمْضاءِ حُكْمِهِ وَاِنْفاذا
و حكمش را اجرا نمايد، و مقدرات حتمى‏اش
لِمَقادِيرِ حَتْمِهِ. فَرَأَى الْأُمَمَ فُرَّقا[19] فِي
را نفوذ بخشد. هنگامى كه مبعوث شد، امّت‏ها را مشاهده كرد كه مذاهب پراكنده‏اى را
اَدْيانِها، عُكَّفا[20] عَلى نِيرانِها، [وَ ]عابِدَةً
برگزيده‏اند: گروهى بر گرد آتش طواف مى‏كنند، و گروهى در برابر بت‏ها سر تعظيم
لاَِوْثانِها[21]، مُنْكِرَةً للّه‏ِ مَعَ عِرْفانِها. فَاَنارَ
فرود آورده‏اند، و با اين‏كه با قلبِ خود خدا را شناخته‏اند، او را انكار مى‏كنند.
اللّه‏ُ بِمُحَمَّدٍ [صَلَّى اللّه‏ُ عَلَيْهِ وَآلِهِ] ظُلَمَها،
خداوند به نور محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ظلمت‏ها را برچيد،
وَكَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها[22]، وَجَلّى
و پرده‏هاى ظلمت را از دل‏ها كنار زد، و ابرهاى تيره و تار را
عَنِ الاَْبْصارِ غُمَمَها[23]. وَقامَ فِى النّاسِ
از مقابل چشم‏ها برطرف ساخت. او براى هدايت مردم قيام
بِالْهِدايَةِ وَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوايَةِ[24] وَبَصَّرَهُمْ
كرد، و آنها را از گمراهى وغوايت رهايى بخشيد، و چشمهايشان را
مِنَ الْعَمايَةِ[25]. وَهَداهُمْ اِلَى الدِّينِ الْقَوِيمِ
بينا ساخت، و به آيين محكم و پابرجاى اسلام رهنمون گشت،
وَدَعاهُمْ اِلَى الطَّريقِ الْمُسْتَقِيمِ، ثُمَّ
و آنها را به راه راست دعوت فرمود. سپس
قَبَضَهُ اللّه‏ُ اِلَيْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَاخْتِيارٍ وَرَغْبَةٍ
خداوند او را با نهايت محبّت و اختيار خود و از روى رغبت
وَاِيثارٍ، فَمُحَمَّدٌ [صَلَّى اللّه‏ُ عَلَيْهِ وَآلِهِ] عَنْ
و ايثار قبض روح كرد، سرانجام او از
[مِنْ] تَعَبِ هذِهِ الدّارِ فِي راحَةٍ، قَدْ
رنج اين جهان آسوده شد
حُفَّ[26] بِالْمَلائِكَةِ الاَْبْرارِ، وَرِضْوانِ
و هم اكنون در ميان فرشتگان، و خشنودى
الرَّبِّ الْغَفّارِ، وَمُجاوَرَةِ الْمَلِكِ الْجَبّارِ.
پروردگار غفّار و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد.
صَلَّى اللّه‏ُ عَلى اَبِي، نَبِيِّهِ وَاَمِينِهِ عَلَى
درود خدا بر پدرم پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله امين وحى،
الْوَحْيِ وَصَفِيِّهِ وَخِيَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ
و برگزيده او از ميان خلايق باد،
وَرَضِيِّهِ، وَالسَّلامُ عَلَيْهِ وَرَحْمَةُ اللّه‏ِ
و سلام بر او و رحمت خدا
وَبَرَكاتُهُ؛ ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَيْهَا السَّلامُ اِلى
و بركاتش. سپس رو به اهل مجلس كرد
اَهْلِ الْمَجْلِسِ وَقالَتْ: اَنْتُمْ عِبادُ اللّه‏ِ
و مسئوليت سنگين مهاجران و انصار را بر شمرد و فرمود: شما اى بندگان خدا!
نُصْبُ اَمْرِهِ وَنَهْيِهِ، وَحَمَلَةُ دِينِهِ وَوَحْيِهِ،
مسئولان امر و نهى پروردگار و حاملان دين و وحى او هستيد،
وَاُمَناءُ اللّه‏ِ عَلى اَنْفُسِكُمْ، وَبُلَغاؤُهُ[27] اِلَى
و نمايندگان خدا بر خويشتن و مبلّغان او به سوى
الاُْمَمِ. وَزَعِيمُ حَقٍّ لَهُ فِيكُمْ، وَعَهْدٌ قَدَّمَهُ
امّت‏ها مى‏باشيد. پاسدار حق الهى در ميان شما، و حافظ پيمان خداوند كه در دسترس
اِلَيْكُمْ. وَبَقِيَّةٌ اسْتَخْلَفَها عَلَيْكُمْ: كِتابُ اللّه‏ِ
همه شماست و آنچه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهبعد از خود درميان امت به يادگار گذارده، كتاب اللّه‏
النّاطِقُ، وَالْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَالنُّورُ
ناطق، و قرآن صادق، و نور
السّاطِعُ[28]، وَالضِّياءُ اللاّمِعُ[29]، بَيِّنَةٌ
آشكار و روشنايى پر فروغ است. كتابى كه دلايلش
بَصائِرُهُ، مُنْكَشِفَةٌ سَرائِرُهُ، مُتَجَلِّيَةٌ
روشن، باطنش آشكار، ظواهرش
ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ[30] بِهِ اَشْياعُهُ، قائِدٌ اِلَى
پر نور، و پيروانش پر افتخار. كتابى كه عاملان خود را
الرِّضْوانِ اتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ[31] اِلَى النَّجاةِ
به بهشت فرا مى‏خواند، و مستمعينش را به ساحل نجات رهبرى
اسْتِماعُهُ، بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللّه‏ِ الْمُنَوَّرَةُ،
مى‏كند. از طريق آن به دلايل روشن الهى مى‏توان نائل گشت،
وَعَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَمَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ،
و تفسير واجبات او را دريافت، و شرح محرمات را در آن خواند،
وَبَيِّناتُهُ الْجالِيَةُ، وَبَرَاهِينُهُ الْكافِيَةُ،
و براهين روشن و كافى را بررسى كرد،
وَفضائلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَرُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ،
و دستورات اخلاقى و آنچه مجاز و مشروع است
وَشَرايِعُهُ الْمَكْتُوبَةُ. فَجَعَلَ اللّه‏ُ الاِْيمانَ
در آن مكتوب يافت. سپس افزود: خداوند «ايمان» را
تَطْهيرا لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ، وَالصَّلاةَ تَنْزيها
سبب تطهير شما از شرك قرار داده. و «نماز» را وسيله پاكى
لَكُمْ عَنِ الْكِبْرِ، وَالزَّكاةَ تَزْكِيَةً لِلنَّفْسِ،
از كبر و غرور. «زكات» را موجب تزكيه نفس
وَنَماءً فِي الرِّزْقِ، وَالصِّيامَ تَثْبِيتا
و نموّ روزى. «روزه» را عامل تثبيت
لِلاْءِخْلاصِ، وَالْحَجَّ تَشْيِيدا لِلدِّينِ،
اخلاص. «حجّ» را وسيله تقويت آيين اسلام.
وَالْعَدْلَ تَنْسِيقا[32] لِلْقُلُوبِ، وَطاعَتَنا
«عدالت» را مايه هماهنگى دل‏ها. «اطاعت» ما را
نِظاما لِلْمِلَّةِ، وَاِمامَتَنا اَمانا مِنَ الْفُرْقَةِ
باعث نظام ملت اسلام. و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراكندگى.
[لِلْفُرْقَةِ]، وَالْجِهادَ عِزا لِلاْءِسْلامِ، وَالصَّبْرَ
«جهاد» را موجب عزّت اسلام. «صبر و شكيبايى»
مَعُونَةً عَلَى اسْتِيجابِ الاَجْرِ، وَالاَْمْرَ
را وسيله‏اى براى جلب پاداش حق. «امر
بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ، وَبِرَّ الْوالِدَيْنِ
به معروف» را وسيله‏اى براى اصلاح توده‏هاى مردم. «نيكى به پدر و مادر» را
وِقايَةً مِنَ السُّخْطِ، وَصِلَةَ الاَْرْحامِ مَنْماةً
موجب پيشگيرى از خشم خدا. «صله رحم» را وسيله افزايش جمعيّت
لِلْعَدَدِ، وَالْقِصاصَ حَقْنا[33] لِلدِّماءِ،
و قدرت. «قصاص» را وسيله حفظ نفوس.
وَالْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِيضا لِلْمَغْفِرَةِ، وَتَوْفِيَةَ
«وفاى به نذر» را موجب آمرزش. «جلوگيرى
الْمَكايِيلِ وَالْمَوازِينِ تَغْيِيرا لِلْبَخْسِ[34]،
از كم فروشى» را وسيله مبارزه با كمبودها.
وَالنَّهْيَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِيها عَنِ
«نهى از شرابخوارى» را سبب پاكسازى از
الرِّجْسِ، وَاجْتِنابَ الْقَذْفِ[35] حِجابا عَنِ
پليدى‏ها. «پرهيز از تهمت و نسبت‏هاى ناروا» را حجابى در برابر غضب
اللَّعْنَةِ، وَتَرْكَ السَّرِقَةِ اِيجابا لِلْعِفَّةِ،
پروردگار. «ترك دزدى» را براى حفظ عفت نفس.
وَحَرَّمَ اللّه‏ُ[36] الشِّرْكَ اِخْلاصا لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ.
و «تحريم شرك» را براى اخلاص بندگى و ربوبيت حق.
فَـ «اتَّقُوا اللّه‏َ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنْتُمْ
اكنون كه چنين است تقواى الهى پيشه كنيد، و آنچنان كه شايسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهيزيد،
مُّسْلِمُونَ».[37] وَاَطِيعُوا اللّه‏َ فِيما اَمَرَكُمْ بِهِ
و تلاش كنيد كه مسلمان از دنيا برويد. خدا را در آنچه امر يا نهى فرموده، اطاعت
وَنَهاكُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ «إِنَّمَا يَخْشَى اللّه‏َ مِنْ
كنيد ـ و راه علم و آگاهى را پيش گيريد ـ چرا كه: از ميان بندگان خدا،
عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»[38]؛ ثُمَّ قالَتْ : اَيُّهَا النّاسُ!
تنها عالمان و آگاهان از او مى‏ترسند و احساس مسئوليت مى‏كنند. سپس فرمود: اى مردم!
اعْلَمُوا اَنِّي فاطِمَةُ، وَاَبِي مُحَمَّدٌ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اَقُولُ
بدانيد من فاطمه‏ام! و پدرم محمّد است كه صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد. آنچه مى‏گويم
عَوْدا وَبَدْءا وَلا اَقُولُ ما اَقُولْ غَلَطا، وَلا
آغاز و انجامش يكى است ـ و هرگز ضد و نقيض در آن راه ندارد ـ و آنچه را مى‏گويم غلط
اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطا.[39] «لَقَدْ جَاءَكُمْ
نمى‏گويم، و در اعمالم راه خطا نمى‏پويم. به يقين
رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ[40]
رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنج‏هاى شما بر او سخت است
حَرِيصٌ‏عَلَيْكُمْ‏بِالْمُؤْمِنِينَ‏رَءُوفٌ‏رَّحِيمٌ».[41]
و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.
فَاِنْ تَعْزُوهُ[42] وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبِي دُونَ
هر گاه نسبت او را بجوييد مى‏بينيد او پدر من بوده است، نه پدر
نِساءِكُمْ، وَاَخَا ابْنِ عَمِّي دُونَ رِجالِكُمْ،
زنان شما! و برادر پسر عموى من بوده است، نه برادر مردان شما!
وَلَنِعْمَ الْمَعْزِيُّ اِلَيْهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله. فَبَلَّغَ بِالرِّسالَةِ
و چه پر افتخار است اين نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد! آرى او آمد و رسالت خويش را به
صادِعا[43] بِالنَّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ[44]
خوبى انجام داد، و مردم را به روشنى انذار كرد، از طريقه مشركان
الْمُشْرِكِينَ ضارِبا ثَبَجَهُمْ[45]، آخِذا
روى بر تافت، و بر گردنهايشان كوبيد، و گلويشان را فشرد ـ تا از شرك دست بردارند و در راه توحيد
بِاَكْظامِهِمْ[46]، داعِيا اِلى سَبِيلِ رَبِّهِ
گام بگذارند ـ او همواره با دليل و برهان
بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، يَكْسِرُ
و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت مى‏كرد. بت‏ها را
الاَْصْنامَ وَيَنْكُتُ[47] الْهامَ، حَتّى انْهَزَمَ[48]
درهم مى‏شكست، و مغزهاى متكبّران را مى‏كوبيد، تا جمع آنها متلاشى
الْجَمْعُ وَوَلَّوُا الدُّبُرَ[49]، حَتّى تَفَرَّى اللَّيْلُ
شد، و تاريكى‏ها برطرف گشت،
عَنْ صُبْحِهِ[50]، وَاَسْفَرَ[51] الْحَقُّ عَنْ
صبح فرا رسيد، و حق آشكار
مَحْضِهِ، وَنَطَقَ زَعِيمُ الدِّينِ، وَخَرِسَتْ
شد، نماينده دين به سخن درآمد، و زمزمه‏هاى
شَقاشِقُ[52] الشَّياطِينِ، وَطاحَ[53] وَشِيظُ[54]
شياطين خاموش گشت. افسر نفاق بر زمين
النِّفاقِ، وَانْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَالشِّقاقِ
فرو افتاد، گره‏هاى كفر و اختلاف گشوده شد،
وَفُهْتُمْ[55] بِكَلِمَةِ الاْءِخْلاصِ فِي نَفَرٍ[56] مِنَ
و شما زبان به كلمه اخلاص (لا اله الا اللّه‏) گشوديد، در حالى كه گروهى اندك و تهيدست
الْبَيْضِ[57] الْخِماصِ[58]. وَكُنْتُمْ عَلى شَفا
بيش نبوديد! آرى شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش
حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ، مُذْقَةَ[59] الشّارِبِ،
دوزخ قرار داشتيد، و از كمىِ نفرات همچون جرعه‏اى براى شخص تشنه،
وَنُهْزَةَ[60] الطّامِعِ، وَقَبْسَةَ[61] الْعَجْلانِ،
و يا لقمه‏اى براى گرسنه، و يا شعله آتشى براى كسى كه شتابان به دنبال آتش مى‏رود، بوديد،
وَمَوْطِى‏ءَ[62] الاَْقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ[63]،
و زير دست و پاها له مى‏شديد! در آن ايّام آب نوشيدنى شما متعفن و گنديده بود،
وَتَقْتاتُونَ[64] الْوَرَقَ، اَذِلَّةً خاسِئِينَ،
و خوراكتان برگ درختان! ذليل و خوار بوديد،
تَخافُونَ اَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ مِنْ
و پيوسته از اين مى‏ترسيديد كه دشمنان زورمند شما را بربايند
حَوْلِكُمْ. فَاَنْقَذَكُمُ[65] اللّه‏ُ تَبارَكَ وَتَعالى
و ببلعند! اما خداوند تبارك و تعالى شما را
بِمُحَمَّدٍ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بَعْدَ اللَّتَيا وَالَّتِي، بَعْدَ اَنْ
به بركت محمّد كه درود خدا بر او و خاندانش باد بعد از آن همه ذلّت و خوارى و ناتوانى
مُنِيَ[66] بِبُهَمِ الرِّجالِ وَذُؤْبانِ الْعَرَبِ[67]
نجات بخشيد، او با شجاعان درگير شد، و با گرگ‏هاى عرب
وَمَرَدَةِ[68] اَهْلِ الْكِتابِ، كُلَّما اَوْقَدُوا نارا
و سركشان يهود و نصارى پنجه در افكند، ولى هر زمان آتش جنگ را
لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللّه‏ُ، اَوْ نَجَمَ[69] قَرْنٌ[70]
برافروختند خدا آن را خاموش كرد. و هر گاه شاخ شيطان نمايان
لِلشَّيْطانِ، اَوْ فَغَرَتْ[71] فاغِرَةٌ مِنَ
مى‏گشت و فتنه‏هاى مشركان دهان
الْمُشْرِكِينَ قَذَفَ[72] اَخاهُ فِي لَهَواتِها، فَلا
مى‏گشود، پدرم برادرش على عليه‏السلام را در كام آنها مى‏افكند، و آنها را بوسيله او سركوب مى‏نمود،
يَنْكَفِأُ[73] حَتّى يَطَأَ[74] صِماخَها
و او هرگز از اين مأموريت‏هاى خطرناك باز نمى‏گشت مگر زمانى كه سرهاى دشمنان را
بِاَخْمَصِهِ[75]، وَيُخْمِدَ[76] لَهَبَها[77] بِسَيْفِه
پايمال مى‏كرد و آتش جنگ را با شمشيرش خاموش مى‏نمود
مَكْدودا[78] فِي ذاتِ اللّه‏ِ، مُجْتَهِدا فِي اَمْرِ
او (على عليه‏السلام) در راه خشنودى خدا متحمّل رنج و سختى گرديد و در راه انجام دستورات الهى
اللّه‏ِ، قَرِيبا مِنْ رَسُولِ اللّه‏ِ، سَيِّدا فِي اَوْلِياءِ
تلاش مى‏نمود و به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نزديك و سيّد و سالار اولياى
اللّه‏ِ، مُشَمِّرا[79] ناصِحا، مُجِدّا كادِحا[80]
خدا بود. او هميشه آماده (فعاليت) و خيرخواه مردم بود و با جديت و زحمت تلاش مى‏نمود
وَاَنْتُمْ فِي رَفاهِيَّةٍ مِنَ الْعَيْشِ، وادِعُونَ[81]
و اين در حالى بود كه شما در رفاه و خوشگذرانى، آسايش،
فاكِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ[82] بِنَا
نعمت و امنيت بسر مى‏برديد و انتظار مى‏كشيديد كه براى ما (اهل‏بيت عليهم‏السلام) حوادث ناگوار
الدَّوائِرَ[83]، وَتَتَوَكَّفُونَ[84] الاَْخْبارَ
پيش آيد و توقّع شنيدن اخبار (بد درباره ما) داشتيد
وَتَنْكُصُونَ[85] عِنْدَ النِّزالِ[86]، وَتَفِرُّونَ عِنْدَ
و هنگام جنگ عقب‏نشينى مى‏كرديد و از نبرد فرار
الْقِتالِ؛ فَلَمَّا اخْتارَ اللّه‏ُ لِنَبِيِّهِ [صَلَّى اللّه‏ُ
مى‏كرديد! اما هنگامى كه خداوند سراى پيامبران را براى
عَلَيْهِ وَآلِهِ] دارَ اَنْبِيائِهِ وَمَأْوى اَصْفِيائِهِ،
پيامبرش برگزيد، و جايگاه برگزيدگانش را منزلگاه او ساخت،
ظَهَرَتْ فيكُمْ حَسِيكَةُ[87] النِّفاقِ،
ناگهان كينه‏هاى درونى و آثار نفاق در ميان شما ظاهر گشت،
وَسَمَلَ[88] جِلْبابُ[89] الدِّينِ، وَنَطَقَ
و پرده دين كنار رفت، گمراهان
كاظِمُ[90] الْغاوِينَ[91]، وَنَبَغَ[92] خامِلُ[93]
به صدا درآمدند، و گمنامان فراموش شده سربلند
الاَْقَلِّينَ، وَهَدَرَ فَنِيقُ[94] الْمُبْطِلينَ،
كردند، نعره‏هاى باطل برخاست
فَخَطَر[95] فِي عَرَصاتِكُمْ[96]، وَاَطْلَعَ
و در صحنه اجتماع شما به حركت درآمدند. شيطان
الشَّيْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ[97] هاتِفا بِكُمْ،
سرش را از مخفيگاه خود بيرون كرد و شما را به سوى خود دعوت نمود،
فَاَلْفاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِيبِينَ، وَلِلْغِرَّةِ[98] فِيهِ
و شما را آماده پذيرش دعوتش يافت
مُلاحِظِينَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ
و منتظر فريبش! سپس شما را دعوت به قيام كرد و سبكبار براى
خِفافا، وَاَحْمَشَكُمْ فَاَلْفاكُمْ غِضابا،
حركت يافت! شعله‏هاى خشم و انتقام را در دل‏هاى شما برافروخت و آثار غضب در شما نمايان
فَوَسَمْتُمْ[99] غَيْرَ اِبِلِكُمْ، وَاَوْرَدْتُمْ غَيْرَ
گشت. و همين امر سبب شد بر غير شتر خود علامت نهيد، و سرانجام به غصب
شِرْبِكُمْ، هذا وَالْعَهْدُ قَرِيبٌ، وَالْكَلْمُ[100]
حكومت پرداختيد ـ . در حالى كه هنوز چيزى از رحلت پيامبر نگذشته بود، زخم‏هاى مصيبت ما
رَحِيبٌ[101]، وَالْجُرْحُ[102] لَمّا يَنْدَمِلْ[103]،
وسيع و جراحات قلبى ما التيام نيافته،
وَالرَّسُولُ لَمّا يُقْبَرْ. اِبْتِدارا زَعَمْتُمْ خَوْفَ
و هنوز پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به خاك سپرده نشده بود. بهانه شما اين بود كه «مى‏ترسيم فتنه‏اى برپا شود!»،
الْفِتْنَةِ «أَلاَ فِى الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ
و چه فتنه‏اى از اين بالاتر كه در آن افتاديد؟ و همانا دوزخ
لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ»[104] فَهَيْهاتَ مِنْكُمْ!
به كافران احاطه دارد. چه دور است اين كارها از شما!
وَكَيْفَ بِكُمْ؟ وَاَنّى تُؤْفَكُونَ، وَكِتابُ اللّه‏ِ
راستى چه مى‏كنيد؟ و به كجا مى‏رويد؟ با اين‏كه كتاب خدا ـ قرآن ـ
بَيْنَ اَظْهُرِكُمْ اُمُورُهُ زاهِرَةٌ[105]] ظاهِرَةٌ]،
در ميان شماست، همه چيزش پر نور،
وَاَعْلامُهُ باهِرَةٌ[106]، وَزَواجِرُهُ لائِحَةٌ،
نشانه‏هايش درخشنده، نواهى‏اش آشكار،
وَاَوامِرُهُ واضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ
اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر
ظُهُورِكُمْ، اَرَغْبَةً عَنهُ تُرِيدُونَ؟ اَمْ بِغَيْرِهِ
افكنده‏ايد! آيا از آن روى برتافته‏ايد؟ يا به غير آن
تَحْكُمُونَ؟ بِئْسَ لِلظّالِمِينَ بَدَلاً. «وَمَنْ
حكم مى‏كنيد؟ آه كه ستمكاران جانشين بدى را براى قرآن برگزيدند. و هر كس
يَبْتَغِ[107] غَيْرَالاْءِسْلاَمِ دِينا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ
آيينى غير از اسلام را انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد
فِى الاْخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ»[108]؛ ثُمَّ لَمْ
و در آخرت از زيانكاران است. آرى، شما
تَلْبَثُوا[109] اِلاّ رَيْثَ [اِلى رَيْثَ ]اَنْ تَسْكُنَ
ناقه خلافت را در اختيار گرفتيد، حتى
نَفْرَتُها، وَيَسْلَسَ[110] قِيادُها[111]، ثُمَّ
اين اندازه صبر نكرديد كه رام
اَخَذْتُمْ تُورُونَ[112] وَقْدَتَها[113] وَتُهَيِّجُونَ
گردد، و تسليمتان شود، ناگهان
جَمْرَتَها[114]، وَتَسْتَجِيبُونَ لِهِتافِ
آتش فتنه‏ها را برافروختيد، و شعله‏هاى آن را به هيجان
الشَّيْطانِ الْغَوِيِّ وَاِطْفاءِ اَنْوارِ الدِّينِ
درآورديد و نداى شيطان اغواگر را اجابت نموديد، و به خاموش ساختن انوار تابان آيين
الْجَلِيِّ وَاِخْمادِ سُنَنِ النَّبِيِّ الصَّفِيِّ.
حق و از ميان بردن سنّت‏هاى پيامبر پاك الهى پرداختيد. به بهانه
تُسِرُّونَ حَسْوا فِي ارْتِغاءٍ، وَتَمْشُونَ
گرفتن كف ـ از روى شير ـ آن را به كلى تا ته مخفيانه نوشيديد. ـ ظاهرا سنگ ديگران را به سينه مى‏زديد
لاَِهْلِهِ وَوُلْدِهِ فِى الْخَمَرِ وَالضَّرّاءِ،
اما باطنا در تقويت كار خود بوديد. ـ براى منزوى ساختن خاندان و فرزندان او به كمين نشستيد،
وَنَصْبِرُ مِنْكُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ[115]
ما نيز چاره‏اى جز شكيبايى نديديم، همچون كسى كه خنجر
الْمُدى[116]، وَوَخْزِ[117] السِّنانِ فِي الْحَشا.
بر گلوى او و نوك نيزه بر دل او نشسته باشد!
وَاَنْتُمْ اَلاْنَ تَزْعَمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا؟
عجب اين‏كه شما چنين مى‏پنداريد كه خداوند ارثى براى ما قرار نداده ـ و ما از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ارث
اَفَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ تَبْغُونَ؟ «وَمَنْ أَحْسَنُ
نمى‏بريم! ـ . آيا از حكم جاهليّت پيروى مى‏كنيد؟ چه كسى حكمش
مِنَ اللّه‏ِ حُكْما لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ».[118] اَفَلا
از خدا بهتر است براى آنها كه اهل يقينند؟ آيا شما
تَعْلَمُونَ؟ بَلى تَجَلّى لَكُمْ كَالشَّمْسِ
اين مسائل را نمى‏دانيد؟ آرى مى‏دانيد، و همچون آفتاب براى شما روشن
الضّاحِيَةِ اَنِّي ابْنَتُهُ اَيُّهَا الْمُسْلِمُونَ
است كه من دختر اويم. شما اى مسلمانان!
اَاُغْلَبُ عَلى اِرْثِيه؟ يَابْن اَبِي قُحافَةَ! اَفِي
آيا بايد ارث من به زور گرفته شود؛ اى فرزند ابى‏قحافه! به من پاسخ ده! آيا
كِتابِ اللّه‏ِ اَنْ تَرِثَ اَباكَ وَلا اَرِثَ اَبِي؟
در قرآن است كه تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارثى نبرم؟
لَقَدْ جِئْتَ شَيْئا فَرِيّا.[119] اَفَعَلى عَمْدٍ
چه سخن ناروايى! آيا عمدا
تَرَكْتُمْ كِتابَ اللّه‏ِ وَنَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ
كتاب خدا را ترك گفتيد و پشتِ سر افكنديد؟
اِذْ يَقُولُ: «وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ».[120] وَقالَ
در حالى كه مى‏فرمايد: «و سليمان وارث داود شد». و در
فيمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيّا اِذْ
داستان يحيى بن زكريا مى‏گويد: «(خداوندا!)
قالَ: «فَهَبْ لِى مِنْ لَّدُنْكَ وَلِيّا * يَرِثُنِى
تو از نزد خود جانشينى به من ببخش كه وارث من
وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ».[121] وَقالَ: «وَأُوْلُوا
و دودمان يعقوب باشد». و نيز مى‏فرمايد: «و خويشاوندان
الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى كِتَابِ
نسبت به يكديگر در احكامى كه خدا مقرّر داشته (از ديگران) سزاوارترند».
اللّه‏ِ».[122] وَقالَ: «يُوصِيكُمُ اللّه‏ُ فِى أَوْلاَدِكُمْ
و نيز مى‏گويد: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش مى‏كند
لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَيْنِ».[123] وَقالَ: «إِنْ
كه سهم (ميراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد». و نيز فرموده: «(اگر
تَرَكَ خَيْرا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ
كسى مالى از خود بگذارد براى پدر و مادر و نزديكان بطور شايسته وصيت
بِالْمَعْرُوفِ‏حَقّاعَلَى‏الْمُتَّقِينَ».[124] وَزَعَمْتُمْ
كند، اين حقى است بر پرهيزكاران». شما چنين پنداشتيد كه
اَنْ لا حَظْوَةَ[125] لِي وَلا اَرِثُ مِنْ اَبِي؟
من هيچ بهره و ارثى از پدرم ندارم؟
وَلا رَحِمَ بَيْنَنا؟ اَفَخَصَّكُمُ اللّه‏ُ بِآيَةٍ اَخْرَجَ
و هيچ نسبت و خويشاوندى در ميان ما نيست؟! آيا خداوند آيه‏اى مخصوص شما نازل كرده است
مِنْها اَبِي؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَيْنِ
كه پدرم را از آن خارج ساخته؟ يا مى‏گوييد: پيروان دو مذهب
لا يَتَوارَثانِ؟ اَوَلَسْتُ اَنَا وَاَبِي مِنْ اَهْلِ
از يكديگر ارث نمى‏برند، و من با پدرم
مِلَّةٍ واحِدَةٍ اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ
يك مذهب نداريم؟ يا اين‏كه شما به عام و خاص
الْقُرآنِ وَعُمُومِهِ مِنْ اَبِي وَابْنِ عَمِّي؟
قرآن از پدرم و پسر عمويم آگاهتريد؟
فَدُونَكَها[126] مَخْطُومَةً[127] مَرْحُولَةً[128]،
حال كه چنين است پس بگير آن ـ ارث مرا ـ كه همچون مركب آماده و مهار شده آماده بهره‏بردارى است و بر آن سوار شو،
تَلْقاكَ يَوْمَ حَشْرِكَ، فَنِعْمَ الْحَكَمُ اللّه‏ُ،
ولى بدان در قيامت تو را ديدار مى‏كند و بازخواست مى‏نماييم، و در آن روز چه جالب است كه داور خداست،
وَالزَّعِيمُ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللّه‏ُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)،
و مدّعىِ تو محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله،
وَالْمَوْعِدُ الْقِيامَةُ، وَعِنْدَ السّاعَةِ يَخْسَرُ
و موعدِ داورى، رستاخيز، و در آن روز باطلان زيان
الْمُبْطِلُونَ وَلا يَنْفَعُكُمْ اِذْ تَنْدَمُونَ،
خواهند ديد، اما پشيمانى به حال شما سودى نخواهد داشت!
«وَلِّكُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ»[129]«مَنْ
بدانيد: «هر چيزى ـ كه خداوند به شما داده سرانجام ـ قرارگاهى دارد ـ و در موعد خود انجام مى‏گيرد ـ و بزودى خواهيد دانست»
يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ
«چه كسى عذاب خوار كننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد
مُّقِيمٌ»[130]؛ ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها[131] نَحْوَ
شد»! سپس بانوى اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته
الاَْنصارِ فَقالَتْ: يا مَعْشَرَ الْفِتْيَةِ
و با آهنگى رسا و محكم و كوبنده ادامه سخن داد و چنين فرمود: اى جوانمردان!
(النَّقِيبَةِ[132]) وَاَعْضادَ[133] الْمِلَّةِ
و اى بازوان توانمند ملت
وَحَضَنَةَ[134] الاِْسْلامِ! ما هذِهِ الْغَمِيزَةُ[135]
و ياران اسلام! اين ناديده گرفتن حق مسلم من از سوى شما
فِي حَقّي وَالسِّنَةُ عَنْ ظُلامَتِي؟ اَما كانَ
چيست؟ اين چه تغافلى است كه در برابر ستمى كه بر من وارد شده نشان مى‏دهيد؟! آيا
رَسُولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اَبِي يَقُولُ : «اَلْمَرْءُ يُحْفَظُ
رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پدرم نمى‏فرمود: «احترام هر كس را در مورد فرزندان او بايد
فِي وُلْدِهِ»؟ سَرْعانَ[136] ما اَحْدَثْتُمْ
نگاه داشت؟» چه زود اوضاع را دگرگون ساختيد،
وَعَجلانَ ذا اِهالَةٍ[137]، وَلَكُمْ طاقَةٌ بِما
و چه با سرعت به بيراهه گام نهاديد، با اين‏كه توانايى بر
اُحاوِلُ وَقُوَّةٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَاُزاوِلُ.
احقاق حق من داريد، و نيروى كافى بر آنچه مى‏گويم در اختيار شماست.
اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فَخَطْبٌ[138]
آيا مى‏گوئيد: محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از دنيا رفت ـ و همه چيز تمام شد، و خاندان او بايد فراموش شوند؟ ـ .
جَلِيلٌ اسْتَوْسَعَ[139] وَهْنُهُ[140]، وَاسْتَنْهَرَ
مرگ او مصيبت و ضربه دردناكى بر جهان اسلام بود كه شكافش هر روز آشكارتر، و گسستگى آن
فَتْقُهُ[141]، وَانْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَاُظْلِمَتِ الاَرْضُ
دامنه‏دارتر، و وسعتش فزونتر مى‏گردد، زمين از غيبت او
لِغَيْبَتِهِ، وَكُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِيبَتِهِ،
تاريك، و ستارگان براى مصيبتش بى‏فروغ،
وَاَكْدَتِ الاْمالُ[142]، وَخَشَعَتِ الْجِبالُ،
و اميدها به يأس مبدل گشت، كوه‏ها متزلزل گرديد
وَاُضِيعَ الْحَرِيمُ، وَاُزِيلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ
و احترام افراد پايمال شد و با مرگ او حرمتى باقى
مَماتِهِ. فَتِلْكَ وَاللّه‏ِ النَّازِلَةُ الْكُبْرى،
نماند! به خدا سوگند اين حادثه‏اى است عظيم،
وَالْمُصِيبَةُ الْعُظْمى، لامِثْلُها نازِلَةٌ، وَلا
و مصيبتى است بزرگ، و ضايعه‏اى است جبران‏ناپذير. ولى فراموش نكنيد
بائِقَةٌ[143] عاجِلَةٌ، اَعْلَنَ بِها كِتابُ اللّه‏ِ جَلَّ
اگر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهرفت قرآن مجيد قبلاً از آن خبر داده بود، همان قرآنى كه
ثَناؤُهُ فِي اَفْنِيَتِكُمْ وَفِي مُمْساكُمْ
پيوسته در خانه‏هاى شماست، و صبح و شام
وَمُصْبَحِكُمْ،هُتافا[144]وَصُراخا[145]،وَتِلاوَةً
با صداى بلند و فرياد ـ و يا ـ آهسته
وَاَلْحانا، وَلَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِياءِ اللّه‏ِ وَرُسُلِهِ
و با الحان مختلف در گوش ما خوانده مى‏شود، پيامبران پيشين نيز قبل از او با اين واقعيت
حُكْمٌ فَصْلُ، وَقَضاءٌ حَتْمٌ. «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ
روبه‏رو شده بودند چرا كه مرگ فرمان تخلف‏ناپذير الهى است. آرى قرآن صريحا گفته بود: «محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فقط
رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَّاتَ
فرستاده خداست، و پيش از او فرستادگان ديگرى نيز بودند، آيا اگر او بميرد
أَوْقُتِلَ‏انْقَلَبْتُمْ‏عَلَى‏أَعْقَابِكُمْ‏وَمَنْ‏يَنْقَلِبْ‏عَلَى
و يا كشته شود شما به عقب بر مى‏گرديد؟ (و اسلام را رها كرده به دوران جاهليّت و كفر بازگشت خواهيد نمود؟)
عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللّه‏َ شَيْئا وَسَيَجْزِى اللّه‏ُ
و هر كس به عقب بازگردد هرگز به خداوند ضررى نمى‏زند و خداوند بزودى
الشَّاكِرِينَ».[146]اِيْها[147]بَنِيقَيْلَةَ!اَاُهْضَمُ[148]
شاكران (و استقامت كنندگان) را پاداش خواهد داد». عجبا! اى فرزندان «قيله»[149]!آيا
تُراثَ اَبِيهَ وَاَنْتُمْ بمرْأىً مِنِّي وَمَسْمَعٍ
ارث من بايد پايمال گردد و شما آشكارا مى‏بينيد و مى‏شنويد،
وَمُنْتَدىً[150] وَمَجْمَعٍ؟ تَلْبَسُكُمُ الدَّعْوَةُ
و در جلسات و مجمع شما اين معنا گفته مى‏شود
وَتَشْمَلُكُمُ الْخُبْرَةُ وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ
و اخبارش به خوبى به شما مى‏رسد و باز هم خاموش نشسته‏ايد؟ با اين‏كه داراى
وَالْعُدَّةِ وَالاَْداةِ وَالْقُوَّةِ، وَعِنْدَكُمُ السِّلاحُ
نفرات كافى و تجهيزات و نيروى وسيع و سلاح
وَالْجُنَّةُ، تُوافِيكُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجِيبُونَ،
و سپر هستيد، دعوت مرا مى‏شنويد و لبيك نمى‏گوييد؟
وَتَأْتِيَكُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغِيثُونَ (تُعينُونَ)،
و فرياد من در ميان شما طنين‏افكن است و به فرياد نمى‏رسيد؟
وَاَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْكِفاحِ[151]، مَعْرُوفُونَ
با اين‏كه شما در شجاعت زبانزد مى‏باشيد
بِالْخَيْرِ وَالصَّلاحِ، وَالنُّخْبَةُ الَّتِي انْتُخِبَتْ
و در خير و صلاح معروفيد، و شما برگزيدگان اقوام
وَالْخِيَرَةُ الَّتِي اخْتِيَرَتْ. قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ،
و قبائل هستيد. با مشركان عرب پيكار كرديد و رنج‏ها و محنت‏ها را
وَتَحَمَّلْتُمُ الْكَدَّ وَالتَّعَبَ، وَناطَحْتُمُ الاُْمَمَ
تحمل نموديد، شاخ‏هاى گردنكشان را درهم شكستيد، و با جنگجويان بزرگ دست و پنجه نرم كرديد،
وَكافَحْتُمُ الْبُهَمَ[152]، لا نَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ،
و شما بوديد كه پيوسته با ما حركت مى‏كرديد، و در خط ما قرار داشتيد،
نَأْمُرُكُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتّى اِذا دارَتْ بِنا
دستورات ما را گردن مى‏نهاديد و سر بر فرمان ما داشتيد، تا آسياى اسلام بر محور وجود خاندان ما
رَحَى الاِْسْلامِ، وَدرَّ[153] حَلْبُ[154] الاَْيّامِ،
به گردش درآمد، و شير در پستان مادر روزگار فزونى گرفت،
وَخَضَعَتْ نَعْرَةُ[155] الشِّرْكِ، وَسَكَنَتْ
نعره‏هاى شرك در گلوها خفه شد و شعله‏هاى
فَوْرَةُ[156] الاِْفْكِ، وَخَمَدَتْ[157] نِيرانُ
دروغ فرو نشست، آتش كفر خاموش
الْكُفْرِ، وَهَدَأَتْ[158] دَعْوَةُ الْهَرْجِ[159]،
گشت، و دعوت به پراكندگى متوقف شد
وَاسْتَوْثَقَ[160] (اِسْتَوسَقَ) نِظام الدِّينِ،
و نظام دين محكم گشت.
فَاَنّى حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَيانِ؟ وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ
پس چرا بعد از آن همه بيانات قرآن وپيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله امروز حيران مانده‏ايد؟ چرا حقايق را بعد از
الاِْعْلانِ؟ وَنَكَصْتُمْ بَعْدَ الاِْقْدامِ؟
آشكار شدن مكتوم مى‏داريد و پيمان‏هاى خود را شكسته‏ايد،
وَاَشْرَكْتُمْ بَعْدَ الاِْيمانِ؟«أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْما
و بعد از ايمان راه شرك پيش گرفته‏ايد؟ «آيا با گروهى كه پيمان‏هاى خود را شكستند
نَّكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ
و تصميم به اخراج پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهگرفته‏اند پيكار نمى‏كنيد؟ در حالى كه آنها
بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّه‏ُ أَحَقُّ أَنْ
نخستين بار (پيكار با شما را) آغاز كردند، آيا از آنها مى‏ترسيد؟ با اين‏كه خداوند سزاوارتر است كه
تَخْشَوْهُ إِنْ كُنتُمْ مُؤْمِنِينَ».[161] اَلا قَدْ اَرى
از او بترسيد، اگر مؤمن هستيد». آگاه باشيد من چنين مى‏بينم
اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ[162]، وَاَبْعَدْتُمْ
كه شما رو به راحتى گذارده‏ايد، و عافيت طلب شده‏ايد، كسى را كه
مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَالْقَبْضِ، قَدْ
از همه براى زعامت و اداره امور مسلمين شايسته‏تر بود دور ساختيد،
خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ[163]، وَنَجَوتُمْ مِنَ الضِّيقِ
و به تن‏پرورى و آسايش در گوشه خلوت تن داديد، و از فشار و تنگناى مسئوليت‏ها به
بِالسِّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ[164] ما وَعَيْتُمْ، وَدَسَعْتُمُ
وسعت بى‏تفاوتى روى آورديد. آرى آنچه را از ايمان و آگاهى در درون داشتيد بيرون افكنديد،
الَّذِى تَسَوَّغْتُمْ[165]. فَـ «إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ
و آب گوارايى را كه نوشيده بوديد به سختى از گلو برآورديد! اما فراموش نكنيد خداوند مى‏فرمايد: «اگر شما
وَمَنْ فِى الْأَرْضِ جَمِيعا فَإِنَّ اللّه‏َ لَغَنِىٌّ
و همه مردم روى زمين كافر شويد (به خدا زيانى نمى‏رسد، چرا كه) خداوند بى‏نياز
حَمِيدٌ».[166] اَلا وَقَدْ قُلْتُ عَلى مَعْرِفَةٍ مِنِّي
وشايسته ستايش است». بدانيد و آگاه باشيد من آنچه را بايد بگويم، گفتم، با اين‏كه بخوبى مى‏دانم
بِالْخَذْلَةِ الَّتِي خامَرَتْكُمْ وَالْغَدْرَةِ الَّتِي
ترك يارى حق با گوشت و پوست شما آميخته، و عهدشكنى
اسْتَشْعَرَتْهاقُلُوبُكُمْ،وَلكِنَّها فَيْضَةُ النَّفْسِ،
قلب شما را فرا گرفته است ولى چون قلبم از اندوه پر بود ـ و احساس مسئوليت شديدى
وَنَفْثَةُ[167] الْغَيْضِ (الْغَيْظِ)، وَخَوْرُ[168]
مى‏كردم ـ كمى از غم‏هاى درونى‏ام بيرون ريخت، و اندوهى
الْقَناةِ[169]، وَبَثَّةُ[170] الصَّدْرِ، وَتقَدْمِةُ
كه در سينه‏ام موج مى‏زد خارج شد، تا با شما اتمام حجت كنم و عذرى براى
الْحُجَّةِ. فَدُونَكُمُوهافَاحْتَقِبُوها[171]دَبْرَةَ[172]
احدى باقى نماند. اكنون كه چنين است اين مركب خلافت و آن فدك، همه از آنِ شما، محكم
الظَّهْرِ نَقِيبَةَ (نقبة)[173] الْخُفِّ، باقِيَةَ
بچسبيد  ولى بدانيد اين مركبى نيست كه راه خود را بر آن ادامه دهيد: پشتش زخم، و كف پايش
الْعارِ[174]، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللّه‏ِ وَشَنَارِ[175]
شكسته است! داغ ننگ بر آن خورده، و غضب خداوند علامت آن است، و رسوايى ابدى
الاَْبَدِ، مَوْصُولَةً بِنارِ اللّه‏ِ الْمُوقَدَةِ الَّتِي
همراه آن، و سرانجام به آتش برافروخته خشم الهى كه از دل‏ها سر بر مى‏كشد
تَطَّلِعُ عَلَى الاَْفْئِدَةَ. فَبِعَيْنِ اللّه‏ِ ما تَفْعَلُونَ.
خواهد پيوست! فراموش نكنيد آنچه را انجام مى‏دهيد در برابر خداست.
«وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنقَلَبٍ
«آنها كه ستم كردند بزودى مى‏دانند كه بازگشتشان به
يَنقَلِبُونَ».[176] وَاَنا ابْنَةُ نَذِيرٍ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ
كجاست!» و من دختر پيامبرى هستم كه شما را در برابر عذاب شديد
عَذابٍ شَدِيدٍ، فَاعْمَلُوا «إِنَّا عَامِلُونَ *
انذار كرد، «آنچه از دست شما بر مى‏آيد انجام دهيد، ما هم انجام مى‏دهيم؛
وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ»[177].
و انتظار بكشيد، ما هم منتظريم!».



[1] . وسيع و فراخ در محاورات فصيح مى‏گويند: «ذرع سابغ»؛ زره رسا، نه دراز و نه كوتاه.

 

[2] . جمع «الى» نعمت.

 

[3] . «إسداء»: عطا، بخشيدن.

 

[4] . جمع «منت»، نعمت‏هاى گران‏قدر.

 

[5] . زياد.

 

[6] . «ندب»: دعوت نمودن.

 

[7] . «ابتداع»: بدون مثال و نقشه قبلى، اختراع.

 

[8] . پيروى كردن.

 

[9] . از ماده «ذرأ» آفريد.

 

[10] . گرامى داشتن و ارجمند داشتن.

 

[11] . اگر شكارى را به طرف كسى برانند مى‏گويند: «حُشتُ عليهِ الصيد: شكار را به سوى او راندم».

 

[12] . او را آفريد.

 

[13] . او را مبعوث داشت.

 

[14] . مستور.

 

[15] . جمع «اهوال» حوادث ترس‏آور.

 

[16] . محفوظ.

 

[17] . جمع «مآل»، عاقبت و آخر كار.

 

[18] . جمع «دهر» روزگاران دراز.

 

[19] . «فرق»: جمع فرقه، گروه‏ها.

 

[20] . جمع «عاكف»، ملازمان.

 

[21] . جمع «وثن»، بت‏ها.

 

[22] . جمع «بهمة» مسايل مشكل و پيچيده و حيرت‏زا.

 

[23] . تحير و راه نيافتن.

 

[24] . گمراهى، ضد رشد.

 

[25] . كورى و گمراهى.

 

[26] . فراگرفته شد.

 

[27] . جمع «بليغ»، رسانندگان پيام يا خبر.

 

[28] . «نور ساطع» نور برآمده همراه با درخشندگى است.

 

[29] . اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشيدن.

 

[30] . آرزو بردن به حال كسى بدون آن كه زوال آن را از وى بخواهد، در مقابل حسد كه زوال آن را آرزو مى‏كند.

 

[31] . ايصال، رساندن.

 

[32] . نظم و ترتيب دادن.

 

[33] . نگهدارى و بازداشتن خون از ريختن.

 

[34] . نقص و كم دادن.

 

[35] . انداختن شى‏ء.

 

[36] . در نسخه بدل «وَحرَّمَ الشِّرْكَ» روايت شده است.

 

[37] . آل عمران، آيه 102 .

 

[38] . فاطر، آيه 28 .

 

[39] . دورى و تجاوز از حق.

 

[40] . آنچه موجب مشقت و دشوارى شما باشد.

 

[41] . توبه، آيه 129 .

 

[42] . نسبت او را بررسى كنيد.

 

[43] . از «صدع» آشكار كردن، شكافتن، به جاى آوردن فرمان.

 

[44] . راه، محله، مركز.

 

[45] . وسط هر چيز و عمده آن، ميان پشت و كتف.

 

[46] . جمع «كظم»، گلو، دهان، راه تنفس.

 

[47] . از «نكت» به رو انداختن و به سر درافكندن را مى‏گويند.

 

[48] . «انهزام» شكست خوردن.

 

[49] . پشت گرداندند، كنايه از شكست.

 

[50] . شب صبح را شكافت.

 

[51] . روشن شد.

 

[52] . جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بيرون كند، كنايه از سخنورى.

 

[53] . هلاك شد.

 

[54] . مردمان پست و فرومايه.

 

[55] . به زبان آورديد.

 

[56] . مردم (كمتر از ده نفر).

 

[57] . جمع «ابيض» سفيدپوستان.

 

[58] . جمع «اخمص» گرسنگان.

 

[59] . آب اندك.

 

[60] . فرصت.

 

[61] . شعله كوچك آتش.

 

[62] . لگدكوب.

 

[63] . گنداب، آب آميخته با بول شتر.

 

[64] . از «قوت» به معناى غذا يعنى آذوقه خود قرار مى‏داديد.

 

[65] . پوست بز دباغى نشده.

 

[66] . گرفتار شد.

 

[67] . سركردگان عرب.

 

[68] . جمع «مارد» طغيان‏گران و سركشان.

 

[69] . آشكار شد، «نَجْم» آشكار شدن و روييدن گياه‏ها.

 

[70] . شاخ.

 

[71] . گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانى گشوده شد.

 

[72] . فعل ماضى از قذف: انداخت.

 

[73] . بر نمى‏گشت، دست بردار نبود.

 

[74] . مضارع از مصدر «وطئ» لگدكوب مى‏كرد.

 

[75] . فرورفتگى كف پا.

 

[76] . «إخماد»: خاموش كردن.

 

[77] . شعله آتش.

 

[78] . رنج‏پذير، رنج بر.

 

[79] . اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پيراهن خود را از ساق پا.

 

[80] . رنج‏بر، زحمت‏كش.

 

[81] . جمع «وادع» آسوده خيالان، تن آسايان.

 

[82] . انتظار مى‏كشيديد.

 

[83] . جمع دايره، حوادث نامطلوب.

 

[84] . توقع داشتيد.

 

[85] . از آن خيرى كه به طرف آن رفته بوديد بر مى‏گشتيد.

 

[86] . رويارويى دو طرف در جنگ.

 

[87] . خار، كينه و عداوت در دل.

 

[88] . پوشيده شد.

 

[89] . روپوش.

 

[90] . ساكت، خاموش.

 

[91] . گمراهان، «كاظم الغاوين» گمراهان خاموش.

 

[92] . ظاهر شد.

 

[93] . ساقط، زبون، گمنام.

 

[94] . رئيس ارجمند.

 

[95] . خطر، دم جنبانيدن حيوان و به راست و چپ زدن آن.

 

[96] . ساحت‏ها.

 

[97] . جاى خزيدن.

 

[98] . خدعه.

 

[99] . از «وسم» اثر داغ كردن حيوان با آتش.

 

[100] . جراحت و زخم.

 

[101] . وسيع، گشاد.

 

[102] . زخم.

 

[103] . جراحت، هنوز بهبودى نيافته.

 

[104] . توبه، آيه 49 .

 

[105] . از «زهر» درخشان، فروزان.

 

[106] . نور چهره و غالب.

 

[107] . طلب كند.

 

[108] . آل عمران، آيه 85 .

 

[109] . درنگ نكرديد، از «لبث» درنگ نمودن.

 

[110] . آسان شود.

 

[111] . ريسمانى كه با آن حيوانى را بكشند.

 

[112] . آتش جنگ را روشن كرديد.

 

[113] . بر وزن «تمرة» شعله.

 

[114] . قطعه شعله‏ور شده از آتش.

 

[115] . بريدن.

 

[116] . جمع «مديه» كارد تيز.

 

[117] . با تير و نيزه زدن اما نه به قدرى كه بشكافد.

 

[118] . مائده، آيه 50 .

 

[119] . تهمت بزرگ و عجيب.

 

[120] . نمل، آيه 16 .

 

[121] . مريم، آيه 5 و 6.

 

[122] . انفال، آيه 75 .

 

[123] . نساء، آيه 11 .

 

[124] . بقره، آيه 180 .

 

[125] . محبوبيت و منزلت.

 

[126] . اسم فعل به معناى امر، بگير مركب و شتر خلافت را.

 

[127] . مهار شد.

 

[128] . افسارزده و جل شده آماده.

 

[129] . انعام، آيه 67 .

 

[130] . هود، آيه 39 .

 

[131] . چشم يا نگاه.

 

[132] . از «نقب» شاهد قوم كه گفته او مورد قبول طايفه خود باشد. چهره‏هاى با نفوذ و شناخته شده.

 

[133] . جمع عضد، نصرت و بازو.

 

[134] . جمع «حاضن» حافظ و نگه‏دارنده.

 

[135] . سستى در عمل و نادانى در عقل.

 

[136] . اسم فعل به معناى «سرع» و «عجل» يعنى چه با سرعت و با شتاب.

 

[137] . پى و مانند آن است كه ذوب شود.

 

[138] . امر عظيم.

 

[139] . از «وسعت»، گشاد شد.

 

[140] . لباسى كه پوسيده و پاره شده باشد.

 

[141] . شكاف.

 

[142] . خيرش تمام و منقطع شده.

 

[143] . شر و بلا.

 

[144] . آواز بلند.

 

[145] . صداى بلند.

 

[146] . آل عمران، آيه 144 .

 

[147] . اسم فعل به معنى امر، به كسى كه ادامه گفتار و يا عملى را از كسى ديگر بخواهد «ايه» گفته مى‏شود.

 

[148] . از «هضم» شكستن، ظلم كردن، بازداشتن، نقص.

 

[149] . «قيله» زن با شخصيت و شرافتمندى بود كه نسب قبائل انصار به او منتهى مى‏گردد.

 

[150] . مجلس و محل مشورت.

 

[151] . بدون زره وسپر به استقبال دشمن رفتن.

 

[152] . جمع «بهمة» مجهولى كه شناخته نشود، قهرمان.

 

[153] . جريان و كثرت.

 

[154] . شير دوشيده شده.

 

[155] . در اينجا خضوع گردنكشان.

 

[156] . هيجان.

 

[157] . شعله‏هاى آتش فرونشست.

 

[158] . آرامش پيدا كرد.

 

[159] . فتنه.

 

[160] . نظم يافت.

 

[161] . توبه، آيه 13 .

 

[162] . آسايش زندگى.

 

[163] . راحت و آرامش.

 

[164] . «مَجّ» ريختن.

 

[165] . از «ساغ الشراب» به سهولت و آسانى نوشيديد.

 

[166] . ابراهيم، آيه 8 .

 

[167] . نفثه المصدور: آه كشيدن از درد سينه.

 

[168] . ضعف و سستى.

 

[169] . نيزه.

 

[170] . نشر و اظهار، غمى كه انسان توانايى كتمان آن را ندارد و اظهار مى‏كند.

 

[171] . از «حقب» ريسمانى كه با آن رحل را به شكم شتر مى‏بندند و آماده سوار شدن مى‏شود.

 

[172] . زخمى كه در پشت شتر و يا هر مركبى باشد.

 

[173] . نازك شدن پشت پاى شتر.

 

[174] . عيبى كه در معرض زوال نباشد.

 

[175] . عيب و عار.

 

[176] . شعراء، آيه 227 .

 

[177] . هود، آيه 121 و 122 .